سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش تازیانه هایی بر سر یارانم بود تا در حلال و حرام تفقّه می کردند . [امام صادق علیه السلام]
ادب بندگی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» من خودت را می‏ خواهم!

سلطان محمود غلام سیاهی به نام ایاز داشت که خیلی شیفته و علاقمند به او بود. سلطان سالی یک بار مهمانی خاصی برگزار می کرد که فقط مقامات عالی کشوری و لشگری حضور داشتند و در پایان مهمانی هم به هر یک اجازه می داد چیزی از سلطان بخواهند و همانجا دستور می داد خواسته اش ر ا به او بدهند . یک سال که این مهمانی را برگزار کرد و در پایان، هر یک از مقامات چیزی از قبیل پول و طلا و جواهر و باغ و زمین مزروعی و گلّه ی اسب و گاو و گوسفند از سلطان خواستند ؛ در آخر نوبت به ای از رسید که کنار دست سلطان نشسته بود. همه چشم دوخته بودند که ایاز با توجه به اینکه می داند سلطان تا چه حد به او علاقمند است، چه چیزی از او  خواهد خواست. سلطان رو به ایاز کرد و گفت : خوب، تو بگو چه می خواهی؟ ایاز سرش را پایین انداخت و بعد از لحظه ای دستش را روی شانه ی سلطان گذاشت، یعنی من خودت را می خواهم. همه تو را بر ای نعمت ها و هدایایت می خواستند ، ولی من خود تِو را می خواهم . دوست اهل بیت:، خدا و او لیائش را بر ای خودشان می خواهد ، نه بر ای نعمت ها و عطاهایشان.

سخنان حاج اسماعیل دولابی

از کتاب مصباح الهدی ص 117

نوشته: استاد مهدی طیب



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابن السبیل ( چهارشنبه 91/4/28 :: ساعت 10:26 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

استغفار راه را باز می کند!
از امام زمان چه می خواهی؟
زرنگ باش!
من خودت را می‏ خواهم!
دنیا خیلی کوچک است! اصلا نیست!
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 53
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 51037
» درباره من

ادب بندگی

» پیوندهای روزانه

اهل ولاء [18]
[آرشیو(1)]

» آرشیو مطالب
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
.: شهر عشق :.
... یاس ...
مهندسی متالورژِی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



» طراح قالب